تبليغ

لينك باكس تبليغاتي

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

خلاصه قسمت اول سریال امپراطوری بادها - بخش دوم



ادامه ...
خلاصه قسمت اول سریال امپراطوری بادها - بخش دوم
هامیونگ فکر میکنه و به هیچ نتیجه ای نمی رسه و به محافظانش می گه دروازه ها رو باز کنید



خودشم که میبینه نمیتونه کاری بکنه تصمیم میگیره خودشو بکشه که خواهرش سر میرسه میگه من میترسم چرا همه دارن از قصر می رن.









هامیونگ هم تصمیم میگیره یه کار مثبت انجام بده و به همراه محافظانش سریو و ملکه رو ازقصر خارج میکنه که تو راه سربازان خودشونو که از جنگ دارن برمیگردن میبینه.








صبح روز بعد رئیس شورشی با سربازاش به طرف قصر میان وقتی وارد قصر میشن میبینن که یه سرباز هم اونجا نیست خوشحال میشن که ...





یه دفعه سربازان قصر اونهارو محاصره و به طرفشون تیر اندازی می کنند همون موقع یوری خودشو نشون میده رئیسم از تعجب شاخ درمیاره









یوری هم در جا میزنه رئیس رو میکشه







بعد یوری به افرادش میگه برن همه ی رئیسان رو به قصر بیارن




(اعضا ی شورا تشکیل شده از رئیس هر قبیله است .)
یوری هم به سانگا میگه : من برای تنبیه با تو و رئیسان دیگه چی کار کنم ؟
سانگا میگه شورا یکی از پایه گزاران گوگوریو است در زمان گذشته جومانگ ، با مخالفان و خیانتکاران خودش به خوبی رفتار می کرد و اونها رو می بخشید بعد همون خیانتکاران از افراد باوفاش می شدند و ...
یوری هم میگه باشه منم همون کار جومانگو می کنم و شما ها رو می بخشم. ولی افرادم رو برای زیر نظر گرفتن هر قبیله می فرستم و سانگا باید پسر بزرگش رو پیش من بفرستده تا زیر نظر خودم از اون نگه داری کنم ( به عنوان مثلا گروگان ) سانگا هم به اجبار قبول میکنه





هامیونگ هم میره پیش باباش و بهش میگه چرا اونارو بخشیدی ؟
یوری میگه اگر من اونارو میکشتم تو گوگوریو جنگ های داخلی شروع میشد ، اونم تو موقعی که ممکنه هر لحظه پادشاه بویو دائه سو بیاد و به ما حمله کنه ، اونوقت گوگوریو هم نابود میشد




همین موقع به یوری خبر میارن که شازده پسرت به دنیا اومد






دستیار سانگا میاد به اون میگه که تو می خوای ساکت بمونی و کاری نکنی ؟ سانگا هم میگه به موقش یه حالی از این یوری بگیرم که بفهمه دنیا دست کیه




توی این اوضاع کاهن میاد به قصر ،و بچه رو به زور از دست خدمتکارا میگیره و با خودش میبره





به یوری هم خبر میارن که کاهن بچتو برداشته برده و حالام غیبش زده یوری همه افرادشو برای پیدا کردن کاهن و شازده میفرسته و مادربچه هم این وسط نگرانه که بلاخره با هزار بدبختی کاهن رو پیدا می کنند







یوری هم تنها میره پیش کاهنه ، وقتی میبینه تو دسته کاهنه چاقو ،میترسه و به کاهنه میگه با پسرم چیکار داری ؟
کاهن هم بهش میگه این شازده در آینده گوگوریو رو نابود می کنه برادران و پدر و مادرش رو میکشه در آخر هم به دست بچه ی خودش کشته میشه یوری هم میگه چرا داری حرف مزخرف میزنی ؟











کاهن هم میگه خدایان این حرفارو به من زدن منم دارم به شما میگم این بچه فقط باعث بدبختی میشه و شما باید اونو بکشیم کاهن هم تا میاد بچه رو بکشه چاقو رو تو شکم خودش فرو می کنه





دم آخری به یوری میگه : شما باید به حرف خدایان گوش کنید و بعد میمیره ، یوری هم میخواد بچه رو بکشه که...




خلاصه قسمت اول سریال امپراطوری بادها - بخش اول

خلاصه قسمت اول سریال امپراطوری بادها - بخش اول

سال 4 میلادی یعنی بیست و سومین سال سلطنت شاه یوری است.



شاه یوری بر روی کوهی ایستاده و به دور دست نگاه میکنه و به فرمانده ارتشش میگه خودش به سوارنظام فرمان حمله رو میده.





در طرف دیگر در قصر سریو ( خواهر موهیول ) به مادرش که درد میکشه نگاه می کنه و ناراحت میشه که برادرش هامیونگ می یاد و بهش می گه که همه ی مادرا وقتی بخواد بچه به دنیا بیارن همچین دردی میکشن هر چقدر درد که می کشند بیشتر باشه بچه قشنگتر میشه ( نکته ی پزشکی )






در آن طرف ،قبل از شروع جنگ یوری با ارتشش صحبت میکنه و میگه نزدیک یکسال که در حاله جنگیم و این آخرین جنگی هست که انجام میدیم بعد به شهرمون بر می گردیم.



فرمانده با ارتشش به سمت جلو حرکت می کنه و جنگ رو با قبیله کوه نشین ( گیسان ) شروع میکنه





ابتدا قبیله گیسان حمله میکنه ولی ارتش حمله ی اونهارو دفع می کنه و قبیله گیسان هم عقب نشینی می کنه و فرماندم با ارتش اونارو دنبال میکنند که ...







یه دفعه یه گروه دیگه از قبیله مثله مور و ملخ از کوه و صخره ها پایین میان و ارتش رو محاصره و بعد به اون ها حمله می کنند




که قیافه ی فرمانده هم اینجوری میشه


که یدفعه از دل کوه یوری با سپاهش سر میرسن به کمک ارتش میان


دوباره قیافه ی فرمانده عوض میشه به این شکل در می یاد


یوری با رئیس قبیله مبارزه میکنه و اونو می کشه و جنگ رو پیروز میشه




در مقر فرماندهی،گروه فرستاده شده از طرف شورای دربار برای گرفتن جشن پیروزی با خودشون غذا و چیز های دیگه میارن که...


... یوری به کار شورا شک میکنه و به فرماندش میگه من همیشه از کار های شورا می ترسم توی یه سالی که در حال جنگ بود به یاد ما نبودند نمی دونم چی شده که یه دفعه ای اینقدر مهربون شدند



یوری میره به چادرش که استراحت کنه که رئیس گروه فرستاده شده میاد پیشش باهاش صحبت میکنه و میگه شنیدم می خواین جنگ رو تموم کنین و به قصر برگردین یوری هم میگه میدونم شورا می خواد ما اینجا بیشتر بمونیم ولی من دیگه نمی خوام جنگ رو ادامه بدم رئیسم تهدید می کنه و میگه ...

...اگر شما به حرف های شورا گوش نکنین ،جون شما و اطرافیانتون تو خطر میوفته. یوری عصبانی میشه و یقه رئیس رو میگیره همون موقع رئیسه یه چاقو تو شکم یوری فورو میکنه


گونگ نائه پایتخت گوگوریو

شخصی به نام سانگا که قدیمی ترین رئیس شورا است ، به گونگ نائه میاد

و پیش این مرده که اسمش ماهوانگ میره و از اون درباره مسائل اتفاق افتاده در بویو و گوگوریو می پرسه

و ماهوانگ هم بهش میگه ممکنه جنگ بشه ،و تا اون موقع که پادشاه جومانگ زنده بود ، پادشاه دائه سو هیچ حرکتی نمی تونست بکنه هم حالا هر لحظه ممکن که جنگ شروع بشه . که همین موقع یکی از اعضای شورای دربار میاد و به سانگا میگه یه جلسه اظطراریه برگزار شده.


توی جلسه یکی از رئیس میگه که یوری قبیله گیسان رو شکست داده و و قدرتش بیشتر شده سانگا میگه حالا می خواین چی کارکنین رئیسه هم میگه من یکی رو فرستادم یوری رو بکشه و اون حتما مرده ما باید شاهزاده هامیونگ رو هم از سر راه برداریم و قدرت رو بدست بگیریم بیشتر رئیس ها هم به من کمک می کنند

سانگا هم میاد بیرون و میگه من تا با چشمای خودم جنازه یوری رو نبینم باورم نمیشه

محافظ هامیونگ هم میاد به هامیونگ میگه که اعضای شورا جلسه مخفی تشکلیل دادند

هامیونگ هم شبونه میره پیش ماهوانگ بهش میگه برو برام یکی از اعضای شورا رو برام بیار .

ماهوانگ هم یکی از اعضارو به یه بهونه می کشه پیش هامیونگ ، هامیونگ هم میوفته به جون طرف و از زیر زبون طرف می کشه بیرون که می خوان قدرتو بدست بگیرن ،ماهوانگ هم میزنه طرفو میکشه .

هامیونگ هم با محافظاش از دور میبینه که رئیسان ارتش درست کردن . اون هم یک پیک پیش شاه میفرسته تا بهش خبر بدن . و دستور میده دروازه های قصر رو بندند.



از اونطرف رئیس شورشی ها یه پیک به قصر میفرسته ، پیکم میگه تا صبح باید دروازه ها رو باز کنید و سربازانتان رو از اینجا دور کنید تا بدونه خونریزی همه چی تموم بشه ، هامیونگ هم میگه هیچ غلطی نمی تونین بکنین ، شاه داره برمیگرده و پدر همتون رو در میاره که پیک هم میگه ما قبلا شاه رو از سر راه برداشتیم اگر کاری که گفتم انجام ندین جون ملکه و فرزندشم به خطر میوفته .








هامیونگ هم میره یه سری به ملکه میزنه و فکر می کنه که باید چی کار کنه ...

ادامه دارد ....

کلیپ بسيار جالب تشابه بازیگران سریال افسانه جومونگ به بازیگران هالیوود



کلیپ بسیار زیبای تشابه بازیگران سریال افسانه جومونگ به بازیگران هالیوود
تشابه جومونگ با Ewan McGregor
تشابه شاهزاده تسو با Leonardo dicaprio
تشابه یونگ پو به Orlando Bloom
تشابه سوسانو به Keira knightley
تشابه پادشاه گوموا به Kevin castner
تشابه هموسو به Russell Crowe
تشابه سایونگ به Reeves
تشابه هیوپ بو به jack Black
تشابه یومی یول به angelina Jolie
تشابه وون هو به Nicol Kidman
تشابه یوهوا به Monica Bellucci
تشابه بویونگ به Lindsay Lohan
تشابه اویی به Joshua Hartnet
تشابه ماری به Johnny Depp
تشابه وزیر به George Colony
تشابه یون تابال به Jack Nicholson



دانلود سریال افسانه جومونگ با کیفیت HD

دانلود سریال افسانه جومونگ با کیفیت HD

دانلود سریال افسانه جومونگ با کیفیت HD

هر قسمت به صورت 15 فایل تقسیم شده و پس از دانلود 15 تکه باید اونها رو به هم بچسبونید ( البته اگه دانلودر باشید نیازی به توضیح نداره )

اگر آموزشی خواستین در این رابطه بگین تا بزارم !

حجم هر قسمت 700 مگابایت هست و HD اصل نیست میشه گفت اچ دی که فروشگاه ها میدن هست !

به زودی اسکرین شات ها اضافه خواهند شد !

________________________________________________________

البته قسمت ها به صورت فایل باکس هست وقتی روی لینک زیر کلیک کردید متوجه میشید !

کلیپ مبارزات سونگ ایل گوک در سریال افسانه جومونگ

کلیپ سونگ ایل گوک در سریال افسانه جومونگ

کلیپ سونگ ایل گوک در سریال افسانه جومونگ

کلیپ زیبا از مبارزه های جومونگ در سریال افسانه جومونگ ، قشنگه ، پیشنهاد میکنم حتما دانلود کنید

مدت : 3 دقیقه

حجم : 3 مگابایت و 664 کیلو بایت

فرمت : 3GP

پسورد و منبع : www.jumong.ir

برای دانلود اینجا کلیک کنید

خلاصه قسمت شصت و چهارم (64) سريال افسانه جومونگ

ثابت کن که جومونگی



بالاخره جومونگ به مرز حمله میکنه و خبر این حمله هم به نارو میرسه …ولی توی ماهیت حمله کننده ها میمونن نارو جرات نمیکنه خبر حمله رو به تسو بده واسه همین خودشو بو با هم میرن سراغ تسو


تسو به خاطر کاری که بو کرده بهش پاداش میده و بو نمیدونه با این همه محبت چیکار کنه.تسو خبر حمله به جولبون رو به بو میده و میگه چون توبیشتر از بقیه با جولبون اشنا هستی میخوام فرماندهی رو بسپارم دستت.جومونگ هم بعد از انجام اولین ماموریت توی صحرا سو رو می بینه و دنبال رهبر دزدای دریایی میگردن…جومونگ میگه چون بعضی تاجرا با اونا کار میکنن باید از زبون اونا حرف

بکشیم…همین موقع ست که رهبرای ساچولدو که شاه سایه شونو با تیر میزد میرسن قصر و تسو یه جلسه رسمی تشکیل میده و میگه که میخواد به جولبون حمله کنه و اجازه شو از شاه هم گرفته


همه وزیرا صداشون درمیاد که مملکت پول ندره و سرباز کجا بود که ما بخوایم حمله کنیم ولی تسو قبول نمیکنه همون موقع شاه هم از پشت پرده میادش بیرون و میگه من خودم ته توی همه کارای وزیرا رو دراوردم و میدونم که وزیرمالیات چه پولی به جیب زده از این به بعد هر کی دزدی کنه پدرشو درمیارم.شاه دستور میده همه واسه جنگ اماده بشن


بویو توی گرسنگی و فقر شدیدیه برای همین تسو به کاهن میگه که میخواد محصولات مزرعه هایی که وقف خدایان شده رو برداشت کنه

هر چی کاهن خودشو میکشه و خفه میکنه که اینا مال خدایان هست و نمیشه تسو میگه تا الان این خدایان واسه ما کاری نکردن باید خودم یه کاری بکنم


بعد از حلسه شاه از وزیر اعظم تشکر میکنه و میگه فهمیدم که این همه سال واسه سه تا شاه کار کردی ولی یه ذره هم به فکر خودت نبودی


همینطور که ایندوتا مشغول تعارفن ،یوهوا درخواست ملاقات باشاه میکنه و از شاه میخواد اجازه بده بره پیش چومونگ

یوهوا میگه تا با چشم خودم نبینم باور نمیکنم


شاه میگه والا منم جومونگ رو دوستدارم بعدشم یه مدت دیگه قراره بین ما و جولبون جنگ بشه این وسط اوضاع خراب میشه که میترسم یه بلایی سرت بیاد..خلاصه از یوهوا اصرار و ازاون انکار که حال یوهوا دگرگون میشه و گریه میکنه و شاه هم به پاش میفته و میگه من میخوام همونجایی باشم که تو هستی و نمیذارم بری


یوهوا که خیلی کله شق تر از این حرفاست هر روز جلوی اتاق شاه بسط میشینه

بو حال و روز یوهوا رو میبینه ولی تردید میکنه که واقعیت روبهش بگه یانه


از اون ور جومونگ توی یه غذاخوری بین راه!، یه بازرگان رو میبینه و ظاهرا میخواد باهاش تجارت کنه ولی از طرف میخواد یه جوری اینا رو با رییس دزدای دریایی اشنا کنه


اتفاقا کسی که میز پشتی جومونگ نشسته یکی از همین افراده و دزدا خودشون زودتر از موعد میفهمن که جومونگ باهاشون کار داره



بالاخره جومونگ یه نامه ای از بازرگان جور میکنه و میره سراغ دریایی ها

وسط راه دزدا گیرشون میندازن و کت بسته میبرنشون خدمت رییس خان


تا جومونگ میگه من کیم همه میزنن زیر خنده و رییسه میگه جومونگ به خاطر محاصره حولبون نمیتونه تکون بخوره اون وقت اینجا چیکار میکنه؟


هر چی همه حلقشونو پاره میکنن که این جومونگ فایده نداره و طرف میگه تو اگه جومونگی باید بتونی مثل همون توی تیرکمون استاد باشی


یه کوزه گنده شراب بهش میدن میخوره و ماری بدبختو میبندن به درخت و یه بطری هم کنارش و یاعلی مدد


جومونگ چند بار میخواد بهش تیربندازه که به خاطر اثر مشر.. چشماش تار شده و نمیتونه


بالاخره چشما رو میبنده و یه تیری هم شانسی میندازه و میخوره به بطری


طرف بعد از این معجزه میگه که اینا از سربازای اوک جه هستن که اومدن ما رو بکشن یالاهمشونو بکشین...

۱۳۸۸ فروردین ۲۶, چهارشنبه

عكس هاي بانو يوها در استخر با بدن برهنه - Oh Yeon Soo

عكس هاي بانو يوها - oh yeon soo - در استخر با مايوي شنا ( بدني برهنه )


۱۳۸۸ فروردین ۲۴, دوشنبه

تصاويري از هنرنمايي هان هي جين در فيلم سينمايي دوستان


تصاويري از هنرنمايي هان هي جين ( سوسانو در افسانه جومونگ ) - han hye jin - در فيلم سينمايي دوستان ( friends )

عكس هاي جديد و كمياب سوسانو - هان هي جين - Han Hye Jin

عكس هاي جديد هان هي جين - Han Hye Jin - بازيگر نقش سوسانو ، همسر آينده جومونگ ، در سريال كره اي افسانه جومونگ . اين عكس ها به طور مستقيم از سايت كره اي افسانه جومونگ ساخته كره جنوبي طي چندين ساعت تلاش من تهيه شده و در هيچ جاي اينترنت در سايت هاي فارسي پيدا نمي شوند . براي تشكر بر روي تبليغات كليك يا نظر بدهيد .
هان هي جين - han hye jin - سوسانو 1
هان هي جين - han hye jin - سوسانو 2
هان هي جين - han hye jin - سوسانو 3
هان هي جين - han hye jin - سوسانو 4


عكس هاي بسيار زيبا از بانو يوها - Oh Yeon Soo

عكس هاي بسيار زيبا از بانو يوها در افسانه جومونگ - Oh Yeon Soo - كه در نقش مادر جومونگ است
oh yeon soo 1
oh yeon soo 2
oh yeon soo 3
oh yeon soo 4


۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه

عكس بسيار زيبا و جالب از تسو - Kim Seung Soo

يك عكس بسيار زيبا و جالب از تسو - Kim Seung Soo - برادر نا تني جومونگ در سريال افسانه جومونگ كه از نقش هاي اصلي سريال است :

عكس هاي بسيار زيبا از يانگ پو - Won Ki Joon

عكس هاي بسيار زيبا از يانگ پو -Won Ki Joon- در افسانه جومونگ كه برادرر ناتني جومونگ هست :
won ki joon 1
won ki joon 2
won ki joon 3


won ki joon 4


عكس هاي بسيار زيبا از سونگ ايل گوك (جومونگ) - song il gook

عكس هاي بسيار زيبا از سونگ ايل گوك - song il gook - بازيگر افسانه جومونگ كه در نقش اول فيلم يعني شخصيت جومونگ هنر نمايي مي كنه :
song il gook 1
song il gook 2
song il gook 3


۱۳۸۸ فروردین ۲۱, جمعه

۱۳۸۸ فروردین ۱۶, یکشنبه

۱۳۸۸ فروردین ۱۲, چهارشنبه

خلاصه قسمت شصت و دوم ( 62 ) سریال افسانه جومونگ

خلاصه قسمت شصت و دوم ( 62 ) سریال افسانه جومونگ

یه مدتی از رفتن جومونگ که میگذره ،موگول به اویی و ماری میگه نمیخواین برین دنبال جومونگ؟ اونا هم از

سوسانو میخوان جلسه بذاره تا یه تصمیمی بگیرن،سوسانو میگ که به دستور خودجومونگ مجبورن صبر کنن،

سوسانو به سایونگ میگه که چقدر از نیومدن جومونگ نگرانه

هنوز پای جومونگ به جولبون نرسیده ،خلع سلاحش میکنن و هر چی سربازه می ریزه دورش ،

جومونگ شروعع میکنه به بروز حرکات خارق العاده و یه چندتایی رو میزنه

که یه دفعه سرو کله سونگ یانگ پیدا میشه و میگه که ادم انقدر بی کله میشه؟


تو نگفتی من بکشمت؟ جومونگ میگه من رو قولم وایسادم و اومدم ،فکر نمیکردم تو انقدر نامرد باشی

بعد از یه کم متلک بار هم کردن ،نوبت پذیرایی از جومونگ میرسه ،اونم چه پذیرایی

دو تا جام میذارن روبروش ،سونگ یانگ میگه تو یکیش سمه،تو یکیشه مشر....
اگه راست میگی و خدایان تو رو انتخابت کردن ،اونی که توش شرا....رو پیدا کن

جومونگ هم هر دوتاشو سر میکشه و میگه ما خودمون همه رو رنگ میکنیم،تو دیگه میخوای

ما رو سیاه کنی؟

این دوتاش سالم سالم بود،میخواستی منو امتحان کنی

بعد از یه مدت سرو کله زدن و مخ زدن ،قرار میشه سونگ یانگ تصمیم بگیره که میخوااد

با جومونگ متحد بشه یا نه

جومونگ خرم و خندون راه میفته سمت اردوگاهشو همه از دیدن قد رشیدش خوشحال میشن

سونگ یانگ کله ش رو کار میندازه و هر چی فکراشو زیرو رو میکنه می بینه به ضررشه که بخواد جنگ کنه،خصوصا یادشه که حاکم هیون تو با چه خفتی بیر ونش انداخته

برای همین تصمیم میگیره صلح کنه و متحد بشه

سونگ یانگ راه میفته سمت اردوگاه و با جومونگ اتحاد می بنده

سایونگ خبر اتحادشونو به یون تابال میده و همه با دمشون گردو میشکنن

وقتی خبر این اتحاد به بویو میرسه ،شاه غش میکنه و دلش ضعف میره،میبرنش استراحت کنه ،


افسر سونگ میره دنبال یوهوا ببردش پیش شاه و بهش میگه بالاغیرتا شاه حالش بده

یه چیزی نگو بدتر بشه

شاه به یوهوا میگه که بالاخره پسرت دسته گل اب داده و جولبون رو متحد کرده

و همین روزا هم به ما حمله میکنه ،حالابشین و نگاه کن

یوهوا هم زود این خبر رو میذاره کف دست عروسش و میگه همین روزاست که جومونگ بیاد نجاتمون بده

برادر ملکه که فضولی تو خونشه ،خبر مریضی شاه و اتحاد جولبون رو به

ملکه میده و میگه چه فرصت خوبیه که تا شاه مریضه ،تسو دوباره بشه همه کاره مملکت

ملکه هم میگه خیلی خودتو خسته نکن،مملکتی که رو ابه ،شاه شدنش چه فایده ای داره؟