تبليغ

لينك باكس تبليغاتي

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۱, جمعه

خلاصه قسمت دوم سریال امپراطوری بادها - بخش اول


خلاصه قسمت دوم سریال امپراطوری بادها - بخش اول
در ادامه قسمت قبل ...
اگر یادتون باشه کاهنه به یوری گفت که به حرف خدایان گوش کنه و اون بچه رو بکشه یوری هم می خواست این کار رو بکنه اما دلش نیومد






یوری که بچه بغلشه با لباس خونی میاد بیرون به هامیونگ و افرادش فقط میگه : کاهنه مرده




روز بعد سانگا و ماهوانگ که در حال آب درمانی هستند، سانگا میگه : حال کردی چه جوری یوری ما رو بخشید ،ماهوانگ هم میگه اون بخاطر اینکه رئیس ها عصبانی نشن و مردم به تصمیمش اعتراض نکنند ، حرفی نزد .اگر روزی تصمیمات و تفکرات مردم علیه قصر باشه این برای یوری و قصر خطرناکه


همین موقع دوباره دستیار سانگا ظاهر میشه و بهش میگه کاهن مرده

بعد دستیارش توضیح میده که موقع ای که کاهن مرده ، یوری پیشش بوده و لباس یوری هم خونی بوده . ممکنه یوری زده باشه کاهنرو کشته باشه ، سانگا هم که منتظر فرصت بود یاد حرف های ماهوانگ میوفته میگه این بهترین فرصت که مردم رو علیه یوری تحریک کنیم.



از این طرف هامیونگ هر چی با یوری حرف میزنه تا بفهمه چه اتفاقی بین اون و کاهن افتاده چیزی دستگیرش نمیشه

شب ، یوری خواب بد میبینه و بیدار میشه که فرماندش میاد و میگه که اتفاقات عجیبی تو قصر و شهر افتاده



اتفاقات عجیب هم این بوده که پرنده ها و حیوانات بی دلیل مردند و آب های چاه ها هم خونی است






اطرافیان یوری هم میان بهش میگن که مردم فکر میکنن این اتفاقات به خاطر خشم خدایان است و می خوان بدونند چرا کاهنه مرده که یوری باز هم حرفی نمیزنه


از این طرف هم هامیونگ ، ماهوانگ و دستیارشو مسئول کالبردشکافی پرنده ها کرده تا دلیل مرگ اون ها رو بفهمه که دستیاره دانه ای رو که تو شکم پرنده ها بوده می خوره و حالش بد میشه دکتر هم میگه این دانه ها با نوعی ماده ی سمی مخلوط شده که پرنده ها رو به این روز درآورده این نوع سم فقط تو سرزمین بیریو ( قبیله ی سانگا ) پیدا میشه






توی قصر هم سانگا اومده پیش یوری بهش میگه اتفاقاتی که اخیرا افتاده باعث شده شایعه تو شهر زیاد بشه و مردم میگن این به خاطر به دنیا اومدن شاهزاده ی جدید و اتفاقی که برای کاهن پیش اومده ، است که همین موقع خبر میارن که ...


ملکه تب شدیدی کرده و یوری هم میره پیش ملکه که میبینه اون مرده.




یوری هم برای زنش عزا میگره و حرف نمی زنه




به هامیونگ هم خبر میارن که رئیس های شورا جلسه گرفتن.



هامیونگ هم عصبانی میره جایی که شورا برگزار میشه با خودش مرغ و خروس و از اون دونه های سمی می بره و به خورد مرغ و خروسا میده، اون حیوون های بیچاره هم در جا میمیرن






بعد هامیونگ میگه که نه تنها این پرنده ها بلکه تمام حیوون های دیگه هم که مردن بخاطر سمٌه بوده ، من که میدونم پشت قضیه کیا هستند ولی تا تحقیقاتم تموم نشه شما و رئیسا حق هیچ فعالیتی رو ندارین


دستیارم به سانگا میگه نکنه قضیرو فهمیده باشن ؟ سانگا هم میگه نمی تونن همه کارا رو تقصیر ما بندازن . ممکنه اونا مارو تهدید کرده باشن و بترسونن ولی جلوی مردم رو که نمی تونن بگیرن . ما باید مردم رو بیشتر بر ضد یوری و قصر تحریک کنیم.

توی در و دیوار شهر هم با کشیدن نقاشی میگن که اینها نشونه ی بدبختیه







شاه هم که هنوز در عزای ملکه است به یاد حرف های کاهن میوفته که میگفت این بچه باعث مرگ خانوادش میشه. و بالاخره تصمیم نهاییش رو میگیره و با همه یه جلسه میزاره

یوری تو جلسه میگه میدونم تا حالا همتون تو خماری این بودین که چه اتفاقی بین من و کاهنه افتاده ، حالا بهتون میگم ، کاهنه به من گفت این شازده ی جدید باعث نابودی گوگوریو میشه و تنها را حل هم اینه که این بچه رو بکشیم و من می خوام این کارو بکنم

هامیونگ هم ناراحت میشه و میگه چه جوری دلت میاد بچتو بکشی، یوری هم میگه اگر بخوام کشورمو نجات بدم باید این کا رو بکنم بعد دستور میده که هامیونگ رو به زندان بندازن هامیونگ هم با جیغ و داد میگه شما نباید این کارو بکنین





سانگا که میبینه کنف شده و بازم از یوری رو دست خوره و فکر اینجاهاشو دیگه نمی کرد، میگه اگر اون بچه رو بکشه بدبختی هم دیگه از گوگوریو میره و نقشه ی ما هم دیگه نتیجه نداره و من بازم به یوری می بازم.




سریو هم میره پیش پیشه داداش کوچولوش میگه چون مادرمون مرده من دیگه از الان به بعد مثه یه مادر ازت مواظبت می کنم که یوری سر می رسه و میگه این بچه به یه جای دور میره و تو دیگه نمیبینش سریو هم گردنبند شو در میاره میزاره کناره شازده کوچولو میگه اگر دوباره تو رو روزی دیدم با این می فهمم تو برادر من هستی







شب همه که در قصر جمع شدند یوری هم بچه رو میاره از این طرف هم هامیونگ تو زندان داره حرص میخوره و ناراحته






یوری بچه رو تو جعبه میزاره میگه خون این بچه رو بخاطره گوگوریو ریخته میشه همه هم به یوری تعظیم می کنند یوری هم شمشیرشو توی جعبه فرو می کنه همه هم از این بابت نارحت می شن












بعد از مراسم یوری که تو قصرشه، فرماندش خبر میاره که همه محل مراسم رو ترک کردند یوری میگه که به همراه رئیس محافظان قصر آماده انجام ماموریت شید ...




ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر